۰۲:۰۰ ۱۳۹۴/۱۱/۲۴
ميخواستم ترانهيي باشم
كه بچههاي دبستاني از بر كنند
دريا كه ميشنود
توفاناش را پشتاش پنهان كن
و برگهاي علف
نتهاي به هم خوردنشان را
از روي صداي من بنويسند.
ميخواستم ترانهيي باشم
كه چشمه زمزمهام كند
آبشار
با سنج و دهل بخواند.
اما ترانهي غمگينم
و دريا، غروب
بچههايش را جمع ميكند كه صدايم را نشنوند.
نتهايم را تمام نكرده
چرا رهایم نکردی
#شمس_لنگرودی