خانه
2.86M

شعر و شیدایی

  • ۱۷:۱۴   ۱۳۹۴/۱۱/۲۷
    avatar
    کاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    و عشق آمد و با شوق انتخابم کرد
    مرا که شهر کر و کور ها جوابم کرد
    سمند نقره نل اش را شبانه زین کردیم
    گرفت دست مرا، پای در رکابم کرد
    و عشق چشم مرا بست و مشت من وا شد
    و عشق بود که وابسته ی نقابم کرد
    مرا به جنگلی از وهم و نور و رؤیا برد
    میان کلبه کمی ورد خواند و خوابم کرد
    و عشق هیات دوشیزه ای اصیل گرفت
    سپس به لهجه ی فیروزه ای خطابم کرد

    ***
    و عشق آمد و دستور داد: حاضر شو!
    در این کویر نمان چشمه ای مسافر شو!
    و عشق بغض مرا از نگاه خیسم خواند
    گرفت زندگی ام را و گفت: شاعر شو!

    و عشق خواست که این گونه در به در باشم!
    که ابر باشم و یک عمر در سفر باشم!
    علیرضا بدیع
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان