۱۷:۴۷ ۱۳۹۴/۱۱/۲۷
تا خدا در صف عشاق تو تصویرم کرد
تیری از غیب نگاه تو زمین گیرم کرد
آن که میخواست مرا حافظ چشمت بکند
شوری از چشم تو نوشاند و نمک گیرم کرد
اوّل آموخت به تو شیوهی چالاکی را
بعد با وسوسهی یافتنت شیرم کرد
چون که فهمید من از نطفهی طوفان هستم
با ژِن عشق تو در بند رَحِم پیرم کرد
من همان قلعهی صافم که پس از صد ها سال
طیّ صد ثانیه نیرنگ تو تسخیرم کرد
تا که بالاتر از آن حد معین نروم
از نوک قُلّه به این درّه سرازیرم کرد
آه از این عشق که اوّل پر پروازم داد
سپس از ترس رسیدن به تو زنجیرم کرد