۲۲:۳۶ ۱۳۹۴/۱۲/۱
امه ای به سارا
...............
سلام سارا جان!
سلام بانوی سارهای سیاه سرو های سبز
منم! سپید موی سال های سرد
همیشه ی اینجا جاده های رابطه برف گیر اند
و دست های دوستی کرخت...
همیشه ی انجا چطور؟
سلام ها هنوز گرمند؟
شمعدانی ها هر روز صبح نان و افتاب میخورند؟
راستی سارها سیر میخوابند؟
اینجا سار ندارد سارا جان!
اما تا دلت بخواهد گنجشک دارد
و تا چشم کار میکند پنجره هایی که به هیچ بهانه ای باز نمیشوند.
از نمیدانم که ای شنیده بودم
"سارا که بیاید
سارها هم می ایند
سارها که بیاییند
دوباره سرو های سپید موی،حیات
جوان
و جوانه های دوستی سبز خواهند شد"
گنجشک های هیاهو از همیشه ی سکوت اینجا
و از همیشه ی این پنجره های مسدود
دچار همیشه ی دلشوره اند.
سارا جان نمی ایی؟
بخاطر گنجشک ها....
#مسیح_مسیحا