خانه
2.85M

شعر و شیدایی

  • ۰۹:۵۶   ۱۳۹۴/۱۲/۲
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست
    به لب لبخند و با چشم سیاهت دلبری داری
    بنازم چشم مستت را که در آن خنجری داری

    نگاهت آشنا با من دو خون آشام افسونگر
    مرا کُشتی و باز از نو گُمانم کیفری داری

    شدم زندانی مُشرِف به اعدامی که خندانم
    نگو در دام چشمانت اسیر دیگری داری

    هزاران بار ایمانم به چشمی باز حاشا شد
    عجب ای مهربان بانو نگاه کافری داری

    پر پروانه ام را سوخت شمع آتش افروزت
    از این پر سوختن گویا خیال محشری داری

    فدای تاری از موهات! آتش سوزی ات بانو
    چه بهتر هر چه می سوزد، تو حسّ بهتری داری

    میان هر غزل با تو، گرفتارم نمی بینی
    که زندانبان، تو در دامت اسیر شاعری داری..
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان