۲۳:۲۲ ۱۳۹۴/۱۲/۲
.در جستجوی او....
گفتم کجایی دلبرم، گفتا که هستم در دلت....
گفتم نمی بینم ترا، گفتا ببین دور و برت....
گفتم که میجویم ترا، هر لحظه و در هر مکان...
گفتا مرا در خود بجوی، زیرا که باشم من خودت...
گفتم بیا دستم بگیر، رحمی، ز پا افتاده ام ....
گفتا بپا خیز و بیا، دستم همیشه بر سرت...
گفتم به ساحل مانده ام ، از موج و دریا غافلم....
گفتا به دریا زن کنون، مرداب گردد ساحلت. ...
گفتم که ای؟ گفتا توام، در عشق تو پیچیده ام...
گفتم که معشوقم توئی، گفتا که من عاشق ترت...
گفتم که میسوزم همی ، از دوری و هجران تو...
گفتا بسوز کاین سوختن، راهی به سوی دلبرت...
گفتم که می پیچم به خود، در حلقه های وصل تو..
گفتا که این شور سماع، از حلقه باشد در سرت...
گفتم مرا عقلی بده ، تا که بیابم راه تو.....
گفتا برو دیوانه شو ، دیوانگی باشد رهت ....
گفتم که پس نامت بگو، با چه بخوانم من ترا....
گفتا که بی نامم ولی، هر نام افتد در دلت....
گفتم "ندائی"ده مرا ، تا که ز خود بیخود شوم....
گفتا که اقراء رب خود، باشد ندای کاملت. .