خانه
2.85M

شعر و شیدایی

  • ۰۱:۴۹   ۱۳۹۴/۱۲/۳
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست
    چشم مهتاب گریه می کرد و
    نیمه شب آب گریه می کرد و

    در طواف شکسته پهلویی
    مثل گرداب گریه می کرد و

    غسل می کرد هر چقدر آن شب
    باز خوناب گریه می کرد و

    گریه ها گر چه بی صدا بودند
    دل بی تاب گریه می کرد و

    ماه قدش خمیده بود و با
    آفتاب گریه می کرد و

    مادری پا به پای طفلانش
    باز در خواب گریه می کرد و

    هر که با چشم تر زمین می خورد
    کوه هم با کمر زمین می خورد

    داشت سلمان می آمد از خانه
    که سر هر گذر زمین می خورد

    کودکی نیز پشت یک تابوت
    پشت پای پدر زمین می خورد

    که به داد دل علی برسد
    گاه گاهی که بر زمین می خورد

    راه می رفت با عصا اما
    بین دیوار و در زمین می خورد

    #رحمان_نوازنی
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان