۱۳:۵۵ ۱۳۹۴/۱۲/۴
من از دلبستگی ها تا توانستم ضرر دادم
گَهی سر را به دل بخشیدم و گَه دل به سر دادم
کمی آزرده از اینم که آخر دیر فهمیدم
که من ساده سر بیهودگی عمرم هدر دادم
خطر کردم و گفتم« دوستت دارم»،چه شد آخر
تمام جان و روحم را برای یک خطر دادم
درون قصه های خود ز من یک جمله بنویسید
قضای هر نمازم را به یک غمزه نظر دادم
تمنا کردنم بیهوده اما شکر باید کرد
پر وبال خودم بشکست و او را بال و پر دادم
هنر کردم که اشعاری سرودم؟؟شک ندارم من
که من تاوان عشقم را به عنوان هنر دادم
همه گفتند که عاشق نشو،دیوانگی کردم
من از دیوانگی در شعر های خود خبر دادم
درخت زرد پاییزم که دل اینگونه با من کرد
تمام برگ هایم ریخت تا برگ و ثمر دادم