۲۰:۱۳ ۱۳۹۴/۱۲/۵
نمیدانی، پر از بغضم امشب
پریشان حال و،در مانده ام امشب
چنان درخود، گرفتارم شب وروز
که فرسنگهاست، دور از آرزوها
زداروی جوانی، تا به پیری
پر از غم ،کوله بار آرزوها
همه سالها، به سال وفصل پاییز
گلی نیست،دربهار آرزوها
اگر باران، همیشه بار باشد
چه فرقیست،در کویر آرزوها
اسیر غم شدن ،بانگ تولد
چه باک از،سرنوشت ارزوها