۱۱:۵۵ ۱۳۹۴/۱۲/۶
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود ، بدیدم و مشتاقتر شدم
..
دستم نداد قوت رفتن به پیش یار
چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم
..
او را خود التفاتی نبودش به صید من
من خویشتن اسیر کمند نظر شدم
..
گوشم به راه تا که خبر میدهد از دوست؟
صاحب خبر بیامد و من بی خبر شدم
..
من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت؟
که اول نظر به دیدن او دیده ور شدم
..
گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد؟
: اکسیر عشق در مسم آمیخت زر شدم