۲۳:۳۶ ۱۳۹۴/۱۲/۶
غصه ام داغ سرد تنهايی ، وسط چند و چون رفتن بود
من پر از شك اينكه ميمانی؟، او پر از قيد تلخ اصلن بود
ناگهان جاده ها بهم خوردند، يك دوراهی و يك جهان ماتم
عشق ما بيخود اتفاق افتاد، قصه از اولش مبرهن بود
داشت از عاشقی تهی ميشد، خاطری را كه سخت ميخواهم
داشت از شهر من سفر ميكرد، او كه تنها بهانه ی من بود
كور رنگی چه بينوا درديست، جای من هيچكس نمی بايد
هيچ وقت آخرش نفهميدم، چشمهايش چقدر روشن بود!
عصر ما عصر مردم آزاری، عصر سگ جمعه های تكراری
قرن شب های از جنون جاری، عصر ما عصر سرد آهن بود
او كه ليلا ترين نگاهش را، توی مجنونی ام به من بخشيد
داشت از دست خالی ام ميرفت، گرچه معنای ناب بودن بود
#کیانوش_سفری