۱۸:۲۸ ۱۳۹۴/۱۲/۹
آن شب که غزل با رخ زیبای تو سر کرد
احساس من آتش زد و از سینه گذر کرد
دل سوخته بودم تهِ این کوچه ی چشمت
زد شعله تن و جان مرا سوخته تر کرد
هر شعر که از جان من خسته بر آمد
بر قلب تو انگار به صد شیوه اثر کرد
در من بچکانید غزل قطره به قطره
شاید که درخت دلم این بار ثمر کرد
هرچند پرستوی نگاهم شده چشمت
افسوس که از شعر ترم رفت و سفر کرد
این شهر مرا هم به دو تا قافیه بخشید
با حکم عطش ریشه ی من نیز تبر کرد
جابر ترمک