۱۴:۰۲ ۱۳۹۴/۱۲/۱۱
یار بیگانه نوازم شرح عشق جانگدازم
قصه ای از سوز وسازم باتو می گویم امشب
تا که چشمم را گشودم شمع شب های تو بودم
شعله زد بر تار و پودم آه جانسوزم بر لب
تو ندانی که چه کردی به من و دل من به خدا
چه غمت از من بی دل تو کجا من خسته کجا
رهگذاره بی نصیبی بی قراری بی شکیبی
تا سحر گه ناله سر کرده نیمه شب ها در سیاهی
بی نصیبی بی پناهی از سر کویَت گذر کرده..