۱۴:۲۲ ۱۳۹۴/۱۲/۱۲
هوا سرد و مه آلود و ملالی ست
زمین آشفته مستی لاابالی ست
به چشمم آید اشباحی دگرگون
که می دانم دروغ است و خیالی ست
ز افلاطون خوشم آید، که دانم
جهانش همچو من پوچ و مثالی ست
چرا گردم به دنبال جهانی
که اندر وی اصالت لااصالی ست؟
درخت و میوه و گل، حور و نورش
نه چون شیر علم، بل نقش قالی ست
بسی اندیشه ها را آزمودم
ورای پوچشان هیچ است و خالی ست
خوشا عشق و خوشا عشق و خوشا عشق
که تنها چشمه ی نور و زلالی ست
اگر ساز و سرود و باده هم بود
بساط عشق رنگین است و عالی ست
وگرنه می توان با عشق خوش بود
حضیض عشق هم اوج معالی ست
مهدی اخوان ثالث