۰۱:۲۱ ۱۳۹۴/۱۲/۱۳
غزلم چشمه تصویر و صدا بود، نبود
جوشش قلب من سر به هوا بود، نبود
دفتر شعرمن از دید شما مشتریان
ویترین همه ی خاطره ها بود، نبود
من به این عشق پراز فاصله مشکوک شدم
شک امروز من آن روز خطا بود، نبود؟
کفن زندگیم ماحصل کوچ شماست
بود من در گرو بود شما بود، نبود ؟
ملتمس بود نگاهم پی چشمان شما!
چشمتان وقت سفر ناشنوا بود، نبود
یادتان رفت، نرفت! آمده مهمان من است
این همان عهد میان من و ما بود، نبود
واژه های غزل کهنه شهادت بدهید
شب پرواز لبم غرق دعا بود، نبود