۱۳:۳۵ ۱۳۹۵/۱/۲۳
دل را به تو دادم و تو رفتی که نهانی!
دل را به عزیزدل خود تا برسانی!
زندانی عشق تو شدن درد کمی نیست
رفتی که از این مخمصه خودرا برهانی!
فریاااد! که از هر طرفم راه ببستند
بی مهری و دوری تو و خرج و گرانی
شیدایی زیبایی تو جرم کمی نیست
حق است به خاک سیه ام گر بنشانی!
جانم به فدایت بشود سرخوشم از مرگ
من مرد عمل هستم و تو اهل زبانی!
کاوه به خدا هیچ هراسی به دلش نیست
حتی اگر از عرش به فرشم بکشانی!
حافظیه ی شیراز فدای دل پاکت
«باما.به.از.این.باش.که.با.اهل.جهانی!»...
کاوه احمدزاده