خانه
330K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۱۰:۱۴   ۱۳۹۴/۱۰/۱۴
    avatar
    کاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26995 |15954 پست
    پریا داشت مزه مزه میکرد که جای صندلی بشینه روی میزم که با دست صندلی رو بهش نشون دادم. گفتم قرص هات رو به موقع میخوری؟
    گفت بله دکتر جون، به موقع هر روز 3 بار اما نمیدونم چرا یهو اینطوری میشه.
    رفتم سمتش و با دستام بهش فهموندم که دستاش رو باز کنه. بعد با چکس مخصوص عسب های پا و دستش رو تست کردم. و گفتم ببین من اگه الان میخواستم دوباره پزشکی بخونم حتما ارتوپد میشدم!
    منظورمو نفهمید و همینطوری چپ چپ نگام کرد. گفت دکتر جون به خدا خودمم خسته شدم، بابا فرشید میگه درسته شما دوست خانوادگیمونی اما دیگه خیلی داریم مزاحم شما میشیم.
    گفتم بابات راست میگه، پس برای اینکه دیگه کمتر مزاحم من بشی، یه دارو برات مینویسم که بریو دیگه برنگردی ...
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان