توی دلم گفتم پس تو هم دیدیش مامان جون...ولی سعی کردم جوری وانمود کنم که نمی دونم چه کسی رو می گه. گفتم همسایه من؟! مگه دختر داره؟!! حالا بگذریم مادر من. راستی واسه چک آپ بابا رفتید پیش امیر؟ یادم رفت بهش زنگ بزنم...
منتظر جوابی از یلدا بودم ولی تا آخر شب خبری نشد. توی ماشین داشتم به سمت خونه خودم رانندگی می کردم که صدای موبایلم منو از جا پروند،یه پیام جدید. به سرعت پیام رو باز کردم ولی این بار پیام از طرف پریا بود. نوشته بود:وایییی!! تو هم شهیار قنبری گوش می دی عززززیزم ما چقدر تفاهم داریم.
گوشام داشت سوت می کشید موبایلم رو چک کردم و دیدم بله بزرگترین اشتباه زندگیم رو مرتکب شدم و پیامی که می خواستم واسه یلدا بفرستم رو فرستاده بودم برای پریا!!!
هنوز هاج و واج بودم که بلافاصله پیام بعدی اومد ایندفعه از طرف یلدا: فقط می خواستم ببینم چقدر جنبه داری زیاد پیام قبلیم رو جدی نگیر فکر کردی خیلی برام مهمی؟! اشتباه می کنی.
در یک لحظه احساس کردم کل دنیا روی سرم خراب شد...