خانه
330K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۲۲:۳۰   ۱۳۹۴/۱۰/۱۵
    avatar
    کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست

    بعد آب دهنمو قورت دادم و گفتم: قبول کن که خیلی چموش بازی در آوردی برای همین مجبور شدم این نقشه رو بکشم. اول از همه، خوب تو چشام نگاه کن و بگو به حسم نسبت به خودت مطمئنی دیگه؟
    یه پوزخند زدو گفت : بله از وقتی 17 سالم بود ولی کلا ابراز علاقه بلد نیستی.
    گفتم: یلدا قول بده هیچوقت به این حست شک نکنی. البته تو انگار 2 سال دیر فهمیدی
    گفت:چی از وقتی 15 سالم بود؟!!
    گفتم: عزیزم همه اینا رو به وقتش بهت می گم ولی یلدا من یه کاری کردم و بعد همه ماجرا رو براش تعریف کردم.
    از عصبانیت داشت می ترکید: یعنی به قیمت به بازی گرفتن احساس یه دختر بیچاره؟!!!
    گفتم:آره به هر قیمتی...حالا چیکار کنم؟

    ویرایش شده توسط فرک (Ferak) در تاریخ ۱۵/۱۰/۱۳۹۴   ۲۲:۳۳
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان