خانه
330K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۰۰:۰۵   ۱۳۹۴/۱۰/۱۶
    avatar
    کاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26995 |15954 پست
    یه نگاه عاقل سفیه بهش انداختم و اونم بیشتر شروع کرد به دفاع کردن از خودش و هی دستش رو تکون تکون میداد.
    دستش رو گرفتمو گفتم آیدا بس کن باشه کوچه کج بوده ...
    گفت آیدااا ؟!؟!
    لعنت بر شیطون، گفتم بابا من نمیدونم چرا هی اسم تو رو قاطی میکنم!
    گفت اسم منو با کی قاطی میکنی؟ تا حالا که جلو من قاطی نکرده بودی لابد جای دیگه هی قاطی میکنی، در ضمن دستمم ول کن. اما محکم دستمو گرفته بود!
    گفتم گیر عجب آدم چیزی افتادما، نمیذاری یه شب خوش با هم داشته باشیم بابا من کلمات مشابه رو قاطی میکنم آیدا دیگه کیه همون پریا رو جمع کنم کافیه ...
    حالا بریم یه قدمی بزنیم و ببینیم چی بگیم به پریا. داشتیم قدم میزدیم که یهو پاش لیز خورد و تلو تلو خورون اومد سمت من و با دستش داشت طلب کمک میکرد اما من ...
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان