اتومبیل پلیس در جاده خارج از شهر با سرعت در حال حرکت بود. درون ماشین، پلیس لاغراندامی حدودا 38 یا 40 ساله با کت و شلوار طوسی، مضطرب و عصبی مشغول رانندگی بود. پس از طی مسافتی نسبتا زیاد از دور روستایی مدرن و سرسبز با درختانی سر به فلک کشیده هویدا شد. مرد با سرعت بی سیم را برداشت و سعی کرد موقعیت خود را گزارش دهد. بی فایده بود، برد امواج بی سیم تا مرکز نمی رسید. خیلی وقت بود که موبایلش هم به علت تمام شدن شارژ باطری خاموش شده بود.
زیر لب فحشی داد و غرلند کنان گفت: محاله برگردم، "سامی" پیدات می کنم. و از تصور "سام" که شاید دیگر زنده نباشد صورتش را در هم کشید...