خانه
329K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۱۳:۴۸   ۱۳۹۴/۱۰/۲۰
    avatar
    کاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26995 |15954 پست
    مت توی چشمای الکس نگاه کرد و گفت : ببین من تو رو خوب میشناسم. مورگان همه چیو در موردت به من گفته. من مامور اف بی آی هستم. از مردن نمیترسم اما سامی نقش مهمی توی این پرونده نداشت.
    میتونم روستاتون رو از روی زمین مثل نقشه محو کنم. اینکارو میکنم الکس. سامی کجاست؟
    الکس چهره ش رو کاملا بی تفاوت نشون داد و انگار که اصلا نمیفهمه قضیه چیه شروع کرد به پرت و پلا گفتن که مت یهو پرید پشت جیمی دستش رو دور گردنش حلقه کرد و اسلحه رو گذاشت روی سرش و گفت : الکس تا 10 میشمارم نه بیشتر.
    الکس شروع کرد که فریاد زدن که من هیچی نمیدونم و نمیفهمم چی میگی. این پیرمرد چیکاره ست که شمارش مت به 8 رسید و الکس به سرعت اسلحه ش رو از جیبش در آورد.
    در یک لحظه هم مت و هم الکس به سمت هم شلیک کردن...
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان