چند ساعت بعد همه توی اتاق هری نشسته بودند؛ مت، مورگان، آدام وهری.
مورگان گفت: توی آخرین دیدارشون سامی به الکس گفته توی تیم یه خبرچین داریم که تمام اطلاعات عملیات رو در اختیار چینی ها قرار میده اما تا اونموقع هنوز نتونسته بوده خبرچین رو شناسایی کنه.
آدام گفت: پس نانسی هم باید توی این جلسه باشه...ساعتی بعد نانسی در کنار آدام نشسته بود: ما هم هنوز نتونستیم جاسوس رو پیدا کنیم، در واقع اگه می خواستیم اقدامی کنیم اول از همه باید تو رو معلق می کردیم هری.
هری گفت: پس شما هم جریان جاسوس رو می دونستید.
مت که تمام مدت سکوت کرده بود لب به سخن باز کرد: هری، چرا اینقدر به برگشتن من از اون دهکده اصرار کردی؟
هری متوجه لحن مشکوک مت شده بود جواب داد: نمی خواستیم تو رو هم توی این ماجرا مثل سامی از دست بدیم. در واقع برگردوندن تو تصمیمی بود که بچه های امنیت ملی گرفته بودن درسته نانسی؟
نانسی با سر تایید کرد...
نانسی گفت اعلام می کنیم عملیات فردا کنسل شده تا جاسوس اینو به گوششون برسونه ولی عملیات باید فردا انجام شه...