خانه
327K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۱۵:۰۲   ۱۳۹۴/۱۰/۲۵
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10428 |5772 پست
    همزمان با تراکم بیشتر اون حجم نمناک صداهای عجیبی هم اضافه می شد که کم کم در حال کش اومدن بودن، کامران احساس سرخوشی و سبکی می کرد و در عی حال اندک هوشیاریی که براش مونده بود که اون رو قادر می ساخت هنوز یادش باشه که در چه موقعیتی گیر کرده باعث جوشش دلهره وحشتناکی توی دلش می شد، کم کم کامران متوجه شد که زمان زیادی تا جدا شدنش از این دنیا نمونده و با آخرین نیروی فکرش سعی کرد یه نشونه از خودش بجا بذاره، با سختی موبایلشو بیرون آورد و شروع کرد به فیلم برداری و گفت کامران این بلایی هست که داره سرت میاد و تصویر از روی کتی که بیهوش افتاده بود رد شد و کامران قبل از اینکه گوشی از دستش بیوفته اونو خاموش کرد و در حالی که احساس می کرد داره بالا میاره انداخت توی استین کاپشنش ....
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان