خانه
327K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۰۱:۱۵   ۱۳۹۴/۱۰/۲۶
    avatar
    دو ستاره ⋆⋆|5084 |2953 پست
    صدای گوش خراشی توی کلبه میپیچه اینقدر صدا قوی و عذاب اور بود که کامران چشماشو باز میکنه اونوقت که هردو بیدار بودن و خودشونو در این حال می بینن شروع به جیغ زدن و تقلا میکنن که دیگه بی فایده بود.کامران گفت کتی اگه دوست نداری اینجا بمیری باید بهم کمک کنی که از اینجا فرار کنیم.که یهو در کلبه خیلی اروم باز میشه و اون سایه تبر به دست میاد تو هرچی دنبال جسمش میگشتن چیزی نبود جز یه سایه.هردو از شدت ترس چشماشونو میبندن و فقط جیغ میکشن.سایه میره طرف کتی تبر و میبره بالا که یه صدا تو کلبه میپیچه دست نگه دار الان وقت قربانی کردن نیست ...
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان