۱۰:۰۸ ۱۳۹۴/۱۰/۲۶
سایه مردد درحالی که مشخصه خیلی جلوی خودشو گرفته بالاخره تبر رو میاره پایین و از اتاق خارج میشه کتی و کامران با ناباوری چشماشونو باز میکنن و کتی از اینکه خودشو در یک قدمی مرگ حس کرده بود از ترس زبونش بند اومده بود و کنترلی رو حرف زدن خودش نداشت
کامران با زحمت از شوک بیرون میاد و با اینکه دست کمی از کتی نداره سعی میکنه کتی رو از اون حالت در بیاره.کتی خواهش میکنم خواهش میکنم به خودت بیا وقت کمی داریم باید یه راهی برای خلاصی از اینجا پیدا کنیم تا الانشم خیلی شانس آوردیم که زنده ایم ولی یه حسی بهم میگه این خوش شانسی خیلی طول نمیکشه...اون سایه هر لحظه ممکنه که برگرده...