خانه
327K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۱۰:۰۸   ۱۳۹۴/۱۰/۲۶
    avatar
    کاربر جديد|137 |69 پست
    سایه مردد درحالی که مشخصه خیلی جلوی خودشو گرفته بالاخره تبر رو میاره پایین و از اتاق خارج میشه کتی و کامران با ناباوری چشماشونو باز میکنن و کتی از اینکه خودشو در یک قدمی مرگ حس کرده بود از ترس زبونش بند اومده بود و کنترلی رو حرف زدن خودش نداشت
    کامران با زحمت از شوک بیرون میاد و با اینکه دست کمی از کتی نداره سعی میکنه کتی رو از اون حالت در بیاره.کتی خواهش میکنم خواهش میکنم به خودت بیا وقت کمی داریم باید یه راهی برای خلاصی از اینجا پیدا کنیم تا الانشم خیلی شانس آوردیم که زنده ایم ولی یه حسی بهم میگه این خوش شانسی خیلی طول نمیکشه...اون سایه هر لحظه ممکنه که برگرده...
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان