کتی با این حرف کامران کمی اروم تر میشه اما هنوزم واهمه داره بااین وجود سعی میکنه خودشو کنترل کنه کامران یه نگاه به کتی میکنه ومیگه افرین اروم باش تا فکرامونو بریزیم رو هم تا بلکه از این خراب شده خلاص شیم بعد به کتی میگه ببین باید یه جوری از این طنابا خلاص شیم تا بتونیم راهی برا فرار پیدا کنیم دراین هنگام صداهای وحشتناکی توی کلبه میپیچه کتی از ترس چند بار اب دهنشو قورت میده ومیگه اخه چه جوری ازاین طنابا خلاص شیم مگه نمیبینی ما هر دو دستامون بسته است کامران سعی میکنه کتی رو اروم کنه ومیگه.....