۱۶:۰۵ ۱۳۹۴/۱۰/۲۶
کامران با تمام غروری که داشت شروع کرد به گریه کردن و هراسون دنبال کتی گشتن طناز دستشو گرفت گفت اروم باش و خودتو واسه هر چیزی اماده کن دوستای منم قربانی شدن من طاقت اوردم.کامران که اصلا به حرفای طناز گوش نمیداد دستشو از دست طناز کشید و رفت ته کلبه هرچی به اخر کلبه و اتاق های تاریکش نزدیک میشد صدای ناله و ضجه زدن بیشتر به گوش میرسید.بالاخره تو یکی از اتاق ها کتی رو پیدا کرد که وقتی کتی رو در اون حال دید دست و پاش سست شد و افتاد روی زمین.کتی رو از پاهاش اویزون کرده بودن ....