خانه
327K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۱۷:۰۸   ۱۳۹۴/۱۰/۲۶
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10428 |5772 پست
    روی پاهای کتی خراش هایی بوجود اومده بود که به آرومی خونریزی می کرد و این خون روی بدنش امتداد پیدا کرده بود و بعد از عبور از روی سر و صورتش در امتداد موهای بلندش روی زمین چیکه می کرد.
    صداهای وهم آوری توی کلبه شنیده می شد، در یک لحظه کامران طناز رو بلند کرد و خودشون رو توی اطاق دیگه ای پرت کرد!
    طناز آماده بود با تمام قدرت جیغ بزنه که کامران محکم دهنشو گرفت و فوری پرسید تو این چند روز کجا بودی؟ فریاد نزن و جواب بده، طناز با ترس گفت من توی زیر زمین بودم، زیر زمین های اینجا به هم وصل شدن و مردم ازشون تردد می کنن ولی جا برای قایم شدن پیدا می شه
    کامران گفت من بعید می دونم ما یا یه موضوع متافیزیکی روبرو باشیم، اگر اینطور بود قایم شدن تو بی معنی بود، ما باید نشون بدیم که می خوایم کتی رو که الان مثل طعمه برای گیر انداختن ماست رو نجات بدیم ولی بدون هیچ اثری فرار کنیم و مخفی بشیم تا یه فرصت مناسب، هنوز حرفهاشون تموم نشده بود که در اطاق با صدای مهیبی از جا کنده شد...
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان