۱۷:۰۶ ۱۳۹۴/۱۰/۲۸
در اون طرف داستان کتی داشت حالش بدتر و بدتر میشد. رنگ پوستش آبی کبود شده بود و رنگ موهاش کاملا سفید شد! اما هنوز کمی هوشیاری براش باقی مونده بود. مغزش بین هیولا شدن و انسان موندن مردد بود!
توی همین حالت بود که یهو طناز با یک لباس شیک و رسمی به همراه یک مد مسن با کت و شلوار کرم و کفش های قهوه ای براق وارد شدن و مرد با فحش و بد دهنی به طناز گفت که سریع زخم این حییون رو ببند و دوباره بهش آمپول بزن. کتی خواست کاری بکنه که یک شوک برقی بهش زدن و افتاد روی زمین. زخمش رو بستن و یه آمپول دیگه بهش زدن ...