خانه
327K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۲۳:۳۸   ۱۳۹۴/۱۰/۲۸
    avatar
    کاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26995 |15954 پست

    نیروهای کمکی رسید. همه آماده بودن دری رو که از پشتش بوی خون میاد بشکنن. با فرمان پلیس در شکسته شد. وارد اتاق تاریک شدن و در حالی که با نور چراغ قوه های قوی همه جا رو میگشتن دری مخفی به اتاق باز شد و صدایی دستور داد ازین طرف ...

    چندتا از این مردان و زنان کبود به داخل اتاق پریدن و سعی به گاز گرفتن یا وارد کردن سرنگ به بدن پلیس ها کردن و چندتاشون رو حسابی زخمی کردن.

    پلیس آمادگی این نوع حمله رو نداشت و قبل از فرمان تیراندازی تقریبا همه پلیس ها به روی زمین افتادن و چندتاییشون در رفتن.

    صدا از هر طرف شنیده میشد : ازین طرف، ازین طرف ...

    کامران به خودش که اومد دید که روی زمین افتاده و زنی کبود سعی داره سرنگی رو که از دستش افتاده پیدا کنه و با یک دستش کامران رو گرفته. در همین لحظه مردی با قیافه سالم و سرحال با چراقی در دست وارد اتاق شد و به کامران گفت مراقب باش...

    کامران برگشت و دید مردی که با چاقو زده و لباسش رو دور کمرش بسته زخمی اما سالم وایستاده و خبری از کبودی و ویروس درش نیست.

    زن سرنگش رو پیدا کرد و از روی زمین برداشت ...

    بقیه داستانو بنویس ...
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان