خانه
327K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۲۰:۴۳   ۱۳۹۴/۱۰/۲۹
    avatar
    کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    کتی کم کم چشمهاش رو بازکرد و بی رمق به کامران و کیمیا نگاهی انداخت. تلاش می کرد چیزی بگه که کیمیا دستش رو گرفت و گفت به خودت فشار نیار بهتره یه کم استراحت کنی، کتی دوباره چشمهاش رو بست وبه خواب عمیقی فرو رفت.
    کامران از فرمانده عملیات پلیسی اجازه گرفت که همراه کتی به بیمارستان بره و تعهد داد از تا قبل از دادگاه از شهر خارج نشه. کتی رو پنج روز توی بیمارستان نگه داشتن، هر روز اتاقش وقت ملاقات پر می شد از فامیل، دوستان و آشنایان و کتی از تعریف کردن داستان بارها و بارها دیگه داشت خسته می شد. در این مدت کامران هم تمام تکه فیلمهایی که با دوربین حرفه ایش گرفته بود همینطور فیلمهای دوربین موبایل خودش و کیمیا رو مونتاژ می کرد. روزی که کتی از بیمارستان مرخص شد کار مونتاژ فیلم هم به پایان رسید....
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان