۱۸:۱۹ ۱۳۹۴/۱۱/۶
مهرنوشپنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10428 |5772 پست
جک در اولین فرصت گفت که الان وقت ساختن یک سرپناهه و بهتره که زودتر شروع کنیم، می خواست در مورد بهترین محل برای ساختن سر پناه توضیحاتی بده که فورا فرداد پرید توی حرفش و گفت: جک! تو مگه خودت نگفتی که یک قایق دیدی؟ این اصرار تو کم کم داره منو نسبت به کل موضوع مشکوک می کنه!
آلبرت و فابیو هم با قیافه درهم حرف فرداد رو تایید کردن،
جک با صدایی که ناامیدی در اون حس می شد گفت برای نجات پیدا کردن اول باید زنده بمونیم!
فرداد گفت ما با این وضعیت زیاد زنده نمی مونیم! باید فورا نجات پیدا کنیم.
نازنین گفت ممکن نیست که 100 کیلومتر در ساحل دریا هیچ آبادی وجود نداشته باشه و ما با یه برنامه ریزی مناسب مب تونیم روزی 20 کیلومتر رو طی کنیم، یعنی در بدترین شرایط 5 روز طول می کشه که به یه آبادی برسیم، ما میریم...
فرداد پرسید کی با ما میاد؟ و فابیو و آلبرت فورا اعلام آمادگی کردن
نازنین با لبخند رضایت آمیزی با هر دوشون دست داد.
جک گفت ولی من ممکن نیست که با این پیشنهاد موافقت کنم!
کی با من اینجا می مونه؟ ...