وقتی پیر به محلی که بقیه افراد در حال ساخت سر پناه بودن رسید با منظره ی خوشحال کننده ای روبرو شد، ساخت اسکلت سرپناه به پایان رسده بود و سلنا و متیو در حال ساخت پوشش ضد آب با استفاده از برگهای پهن بودن و جک هم داست زیر یه صخره بزرگ یه اجاق درست می کرد.
پیر وقتی بچه های رو دید توضیح داد که چطور علامت رو نصب کرده ولی فراموش کرد از چیزی که پیدا کرده بود حرفی بزنه!
جک توجه همه رو جلب کرد و گفت بچه ها ما از این لحظه به بعد یک زندگی دوگانه خواهیم داشت، از یکطرف باید جوری امیدوار باشیم که انگار 1 ساعت دیگه نجات پیدا می کنیم و آمادگیمون رو برای از دست ندادن هر نوع شانس برای نجات رو باید حفظ کنیم و از طرف دیگه باید جوری زندگی و برنامه ریزی کنیم که انگار 10 سال اینجا خواهیم بود.
در ضمن ما ممکنه با خطرات زیادی روبرو بشیم مثل حیوانات درنده و یا نیش های خطرناک، حوادث طبیعی ، مریضی و یا خطر روبرو شدن با قبایل وحشی و یا گارد مرزی!
برای همه ی اینها باید برنامه ریزی کنیم و آماده باشیم.
در ضمن بدن ما بیشتر از 3 روز هست که پروتئین کافی دریافت نکرده و من یه نقشه ای دارم، زیر این صخره ای که ما هستیم دریا در سنگها پیشروی کرده و بخصوص در شب که مد می شه آب روی سنگها رو می پوشونه، برای برگشت آب شیارهایی در این صخره ها بوجود آمده که ناشی از فرسایشه، ما باید این شیارها رو با گل و برگ گیاه بپوشونیم که آب مد نتونه برگرده و ماهی ها و خرچنگ هایی که برای تغذیه در شب به ساحل نزدیک می شن در این حوضچه ها گیر بیوفتن
در ضمن ما فقط یه فندک داریم، از این به بعد باید همیشه آتش رو روشن نگه داریم، پس یالا عجله کنیم...
