خانه
328K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۲۲:۳۹   ۱۳۹۴/۱۱/۱۲
    avatar
    یک ستاره ⋆|3490 |1935 پست

    متیو و پیر با هیجانی که داشتند سعی کردند با سرعت خوشون رو به ساحل برسانند اما شک داشتند که بسته ای رو که پیدا کردند رو به جک نشون بدن، کم کم به ساحل نزدیک شدند و جک رو کنار ساحل دیدند و سلنا هم از دور داشت میدوید تا به آن ها برسه آن ها زودتر از سلنا از کلک پیاده شدند و پیر دید که جک SOS رو با دقت کامل نوشته و با سنگ هایی که با دقت فراوان انتخاب شده بودند پوشیده شده و از فکر هایی که در مورد جک کرده بود شرمسار شد و این مسئله رو متیو هم درک کرد اما سکوت کرد سلنا نفس نفس زنان به متیو نزدیک شد و در آغوش متیو پرید و گفت عزیزم خوشحالم که میبینمت و متیو بوسه ای بر پیشانی سلنا زد و دستی در موهایش کشیدو خستگی راه و همه ی استرس ها را فراموش کرد و رو به پیر گفت : به بچه ها نشون بده چی پیدا کردیم شاید با اطلاعات جک بتونیم بفهمیم کجاییم ....

    ویرایش شده توسط مرمری در تاریخ ۱۲/۱۱/۱۳۹۴   ۲۲:۴۶
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان