خانه
329K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۲۲:۴۴   ۱۳۹۴/۱۱/۱۳
    avatar
    کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    پس از بازگشت متیو، پییر و جک از جنگل، سلنا ماجرای پرنده و پاپیون پایش را برای آنها تعریف کرد، جک گفت: شک ندارم آدمای دیگه ای به جز ما توی این جزیره زندگی می کنن.
    دو ماه بعد جزیره دوم
    فابیو انگیزه زیادی برای یادگیری زبان بومی ها از خود نشان داده بود ولی بیشتر از او بلا(نامی که فابیو به جای نام سخت و طولانی دختر به او داده بود) در این مدت توانسته بود انگلیسی یاد بگیرد. بلا بسیار چابک بود به راحتی از درخت بالا می رفت میوه می چید و در یک چشم به هم زدن می توانست حیوانی را برای خوردن شکار کند. فابیو توانسته بود در مدت زبان آموزی اعتماد بلا را جلب کند. در این مدت آلبی دو بار به بهانه عبادت به جزیره آمده بود و به آنها سر زده بود.
    گروه جک همان زمان
    کار ساخت قایق به پایان رسیده بود و دو سفر کوتاه چند مایلی با موفقیت همراه بود و جک تصمیم گرفته بود در اولین روز آفتابی قایق را به آب بیندازد و برای یافتن جزیره ای دیگر راهی اقیانوس بیکران شود....
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان