خانه
329K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۲۳:۰۸   ۱۳۹۴/۱۱/۱۳
    avatar
    دو ستاره ⋆⋆|5084 |2953 پست
    2روز بعد هوا افتابی و دریا اروم بود جک تصمیم گرفت جستجو را با قایق شروع کند
    جک رو به بچه ها کرد و گفت : حالا که مطمئن شدیم کسایی دیگه ای در این جزیره زندگی میکنن تنها موندن هیچکدوممون خوب نیست و ادامه داد :پییر تو با من بیا و متیو کنار سلنا تو غار بمون که تنها نباشه
    قایق و انداختن تو دریا و شروع کردن به پارو زدن تا چندین ساعت فقط اقیانوس اروم و هوای افتابی رو نگاه میکردن و پارو میزدن و هیچ چیزی پیدا نکردن که یک دفعه صدای پییر این سکوتو شکست
    پییر گفت : جک اونجارو ببین یه قایق اون کناره
    جک سریع جهت قایقو عوض کرد و یکم دور شد که اونا متوجه وجود پییر و جک نشن
    از دور اونارو نگاه میکردن و زیر نظر داشتنشون که شاید چیزی از برخوردشون بفهمن ...
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان