دکتر برگه گزارش نمونه برداری را از پریسا گرفت، تای آن را باز کرد و عینک مطالعه اش را به چشم گذاشت. اشکان با دقت به صورت دکتر نعیمی خیره شده بود تا شاید از تغییر حالت چهره او چیزی دستگیرش شود. دکتر نعیمی با دقت گزارش نمونه برداری را خواند. هیچ نشانه ای از امید یا ناامیدی درچهره اش نمایان نشد. عینک را از روی چشمانش برداشت و روی میز گذاشت، به پشتی صندلی تکیه کرد،پریسا چنان گوش تیز کرده بود که صدای جیرجیر صندلی را نیز شنید. دکتر مکثی کرد و با لحنی کاملا حرفه ای و حساب شده گفت: دخترم نام این بیماری خیلی ترسناکتر از خودشه. اصلا نگران نباش ما همه تلاشمون رو می کنیم. با دیدن چهره هاج و واج اشکان گفت: شما باید خیلی قویتر از این باشید. همسرتون به حمایت روحی و عاطفی شما خیلی نیاز داره پسرم. نگران نباش سرطان پایان راه نیست....