خانه
329K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۰۱:۱۳   ۱۳۹۴/۱۱/۲۶
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست
    و پریسا در افکارش غوطه ور...
    آیا به دنبال درمان بروم یا نه!؟
    اگر درمان را دنبال کنم مادر میفهمد چگونه به مادر بگویم ،
    من تاب تحمل اشکهای مادر را ندارم
    در فراق پدر ، رنجهای بیشماری کشیده ،
    حالا فراق فرزند ،
    دختر یکی یکدانه
    داغ جدید...

    مادر عزیزم ، کاش میتوانستم تمام غصه ها را فراموش کنم و مثل کودکی به آغوش امن تو پناه بیاورم

    پریسا چقدر دلش هوای مادرش را کرده بود
    دلش میخواست همان لحظه به آغوش مادر پناه ببرد و کودکی شاد و سرمست شود
    و با ناز و ادای کودکانه ، برای مادرش شیرین زبانی کند
    ولی این بیماری لعنتی ...
    پریسا با دلی شکسته و چشمانی اشکبار بارها تکرار میکرد : به مادر چه بگویم ، به مادر چه بگویم !؟
    این بغض لعنتی تمام شدنی نبود ...
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان