۰۲:۰۷ ۱۳۹۴/۱۱/۲۶
حالا دیگه با حمایت اشکان و ب خاطر مادرش قدرت بیشتری برای مقابله با بیمارریش داشت.
دیگه تمام فکرش اروم کردن خودش بود تا شروع درمان چیزی نمونده بود پریسا محکم و مقاوم مشده بود حتی گاهی فراموش می کرد که چه بیماری ای تو وجودش هست فقط گاهی محبت های بی اندازه ی اشکان بود که نا خاسته باعث میشد یادش بیفته یه غم بزرگ داره.
چیزی ب درمان نمونده بود و دکتر یک سری ازمایش جدید برای پریسا نوشته بود و امروز میخاست جواب ازمایشش رو بگیره و پریسا نمیدونست که بین ازمایشهایی که دکتر براش نوشته یکی از اونها ازمایش بارداریه ....