۱۵:۳۶ ۱۳۹۴/۱۱/۲۷
اشکان با هزار جور کلک پریسا رو متقاعد کرده بود که یه شام دونفره بخورن که تلفنش تماس گرفت. کامران بود، همسر تارا دوست پریسا که چند روزی رو بعد از بیماری در ویلای اونها گذرونده بودن و دیگه از جریان باخبر بودن. کامران گفت : یکی از دوستان تارا چند روزه از انگلیس اومده ایران. چند ماهی هم قراره بمونه. یه خانم خیلی پرانرژی با روابط عمومی بالا و دکترای روانشناسی. جریان پریسا رو براش تعریف کردم مشتاق هست که پریسا رو ببینه و فکر میکنه میتونه بهش کمک کنه ...
اشکان فکر کرد و دید شاید موقعیت خوبی باشه و موافقت کرد همون شب توی رستوران با شیما(دکتر روانشناس از انگلیس) قرار بذارن ولی به پریسا چیزی نگفت و دو نفری به رستوران رفتن ...