حرفهای تارا برایش جدید بود به لحن بی خیال اشکان بعد از شنیدن برنامه پارک آبی فک می کرد کم کم درونش یک پریسای دیگر نیز قد علم کرد پریسایی شکاک و بد بین. که مرتب با حرفهایی بی سر و ته انرژی اش را می گرفت. می گفت چون اشکان می داند که تو به زودی میمیری دیگرحسادت ندارد. شیما با دیدن نگاه های خیره پریسا پی برد که افکار منفی تسخیرش کرده اند اما نمیدانست این افکار از چه جنسی هستند مارک دوباره برای یه دور دیگر رقص سراغ تارا آمد و او را با خود برد. شیما به پریسا پیشنهاد داد بیرون بروند و کمی قدم بزنند. هتل کنار دریا بود و دیسکو را روی اسکله ای روی آب ساخته بودند. هر دو کفشهای پاشنه بلندشان را در آوردند و با پاهای برهنه روی شنهای ساحل پا گذاشتند. شیما گفت: پریسا تو یه خصوصیت اخلاقی خوب برجسته داری و اون اینه که انعطاف پذیری . می خوام برات از نگاه های مختلفی بگم که ممکنه روی یه مسئله وجود داشته باشه... پریسا وسط حرفش پرید حوصله نصیحت نداشت: میدونم شیما اگه اینو نمیدونستم که انعطاف پذیر نبودم شیما با صبوری ادامه داد: ولی باز هم تو صدف خودت گیر کردی. نه تو همه آدمها هر چند وخت یه بار باید نگاه کنن ببینن تو چه صدفی گیر کردن. هممون خطر اینو داریم که گیر کنیم تو قالبهای خودمون. می خوام باهات روراست باشم پریسا .احتمالا تو به زودی میمیری خب چرا نمیخوای تو این سفر نهایت استفاده رو ببری ؟ پریسا سریع گفت: رقصیدن با غریبه ها واسه من هیچ لذتی نداره. شیما گفت: مسلمه تو هیچ وخت با این رقص قرار نیست اون لذت رو ببری که با رقصیدن با شوهرت می بری. ولی این رقص این فضا این هوای بهاری و تقریبا گرم همه اینا یه لذت دیگه است یه چیزی که ممکنه هیچ وخت تجربه اش نکرده باشی چرا کوله بارتو پر نمیکنی از لذت های مختلف چرا فکر نمیکنی حالا که لحظاتت کمن عمقشونو زندگی کنی؟. پریسا گفت: من میخواستم لذت مادری رو تجربه کنم و بغضی که مدتها عقبش زده بود دوباره به گلویش چنگ زد. شیما به نرمی گفت پریسای عزیز من میدونی زنانگی چه جنبه های داره؟ زنانگی 7 جنبه داره که یکیش مادریه تو نتونستی این جنبه وجودتو زندگی کنی تو تقدیرت نبود ولی اون 6 جنبه دیگه چی؟ اونها رو هم نمیخوای زندگی کنی؟ پریسا که مثل کودکی بی پناه بی صدا اشک میریخت گفت: کدوما؟ شیما جواب داد: یکیش دخترانگیه وابستگی ای که یه دختر به والدینش داره بیخیالی ای که تو اون دختر هست خیلی وختا واسه ما لازمه دومیش زن خلاق و زیبا دوست درونته اون زنی که وادارت کرده با وجود موهای تراشیده ات باز هم لباس زیبا بپوشی و آرایش کنی و جذاب باشی سومیش اون قسمت وجودته که شب و روزش به فکر اشکانه اون قسمت که همسرانگی میکنه.چهارمیش زن عابد درونته اون قسمت از وجودت که تنهایی ها تو میسازه عود روشن میکنه و تو سکوت و آرامش چایی میریزه پنجمیش اون قسمت از وجودته که موقعیت اجتماعیت براش مهمه دنبال تحصیل رفته و کار کرده شیشمیشم اون زن جنگجویه درونته که الان داره خودشو به در و دیوار میزنه که تو برای زندگیت بجنگی ولی از باقی مونده زندگیت هر چقدر که هست لذت ببری. حالا تو کدوما رو زندگی کردی؟ کدوم قسمتهای وجودت زندگی نشده؟