خانه
329K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۱۳:۳۴   ۱۳۹۵/۴/۶
    avatar
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    ماهنوش کلید هر مشکلی را در صحبت کردن می دانست ولی خودش را که به یاد می آورد پشیمان میشد آوا هر تلاشی برای باز کردن سر صحبت را به فاجعه ای تبدیل می کرد. یک روز که ماهنوش از خرید برمی گشت اتفاقی سیاوش را دید که از ماشین شاسی بلند و نو اش پیاده میشد سیاوش با دیدن ماهنوش هول شد خواست خود را پنهان کند ولی بسیار دیر بود ماهنوش به سمتش یورش برد با اینکه از او کوتاه تر و کم زور تر بود ولی حس مادری او را قوی کرده بود با دستی که کیسه خرید هایش را حمل می کرد به سینه او کوبید و به سمت ماشین هولش داد سیاوش انتظارش را نداشت تلو تلو خوران به ماشینش خورد قبل از اینکه چیزی بگوید ماهنوش گفت: اگه با احساسات دختر من بازی کنی بچه سوسول میرم همه چی رو میزارم کف دست مامان بابات کی به تو اجازه داده به دختر من حرفهای عاشقانه بزنی و بعد بری با هزارتا دختر دیگه ولگردی؟ اگه جر و بزه عاشق بودن نداری زر زیادی نزن که بد میبینی!!! سیاوش تته پته کنان گفت: نه من واقعی...
    ماهنوش دوباره به او پرید : گوشیتو بده من سیاوش فقط به او ذل زده بود ماهنوش شمرده تر گفت مگه نمی گی دوسش داری پس گوشیتو بهم نشون بده میخوام به هر دومون ثابت شه که دروغ میگی سیاوش هنوز تکان نمیخورد نمیدانست این زن چه چیزی از زندگی او میداند ولی او جوان بود و پر شور و گالری عکسش پر بود از عکسهایش با دخترهای مختلف
    ماهنوش که تردید چشمان پسر جوان را دید فهمید به هدفش رسیده است با همان لحن شمرده و آمرانه گفت: دختر من واسه اینکه به ذات تنوع طلب تو پی ببره خیلی بچه است نمی خوام به این زودی طعم شکست عشقی رو بچشه یه جوری که ناراحت نشه از زندگیش برو بیرون
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان