خانه
329K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۱۷:۲۹   ۱۳۹۵/۴/۶
    avatar
    کاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26995 |15954 پست
    سرهنگ نیروی انتظامی بعد از اینکه فرمهای پر شده رو مطالعه کرد. شروع کرد به سوال پرسیدن. طبق عادت جواب همه سوال ها رو بهزاد میداد.

    سرهنگ : قبلا هم سابقه داشته که دخترتون دیر بیاد خونه؟
    بهزاد : نه اصلا. هیچوقت

    سرهنگ : دخترتون با هیچ پسری رابطه داشت؟ رفتارش تغییری نکرده بود؟
    بهزاد : نه اون به ما اعتماد داره همه چیشو به ما میگه. رفتارشم مثل همیشه بود سرش به درسا و کلاسای فوق العاده ش بود. با دوستاش تفریح میکردن اما چیزی نبود که ما بی خبر باشیم. همیشه میدونستیم کجاست.

    سرهنگ : با هیچکدوم از شماها مشکلی نداشت؟ دعوایی بحثی چیزی؟ فشاری بهش نیاورده بودین؟
    بهزاد : نه جناب سرهنگ رابطه ما همیشه خیلی دوستانه بوده اصلا ازین حرفا نیست.

    در این بین وقتی بهزاد به سوالات جواب میداد چند بار نگاه سرهنگ به ماهنوش مادر آوا افتاد و از روی تجربه متفاوت شرایط غیر عادی شد.

    سرهنگ رو به بهزاد کرد و با حالت بسیار خونسرد گفت : خیلی خوب ممنونم. پس خدا رو شکر کنید فکر نمیکنم خیلی جای نگرانی باشه و ما به زودی پیداش میکنیم. حالا میتونم چندتا سوال از مادرش بپرسم؟ لطفا شما بیرون باشید ...
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان