خانه
329K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۱۷:۱۴   ۱۳۹۵/۴/۱۹
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10428 |5772 پست

    رضا چرچیل- قسمت سوم.

    رضا چرچیل خیلی سرد و با نگاهی خیره نگاهی کرد و رفت لبه ی تخت نشست، بعد از چند دقیقه به آرومی گفت فکر نمی کنم اینجا کسی منو بشناسه، حتمن اشتباه گرفتید آقای ج و! (به وضوح معلوم بود که رضا به خوبی طرف صحبتش رو می شناخت و اسمش رو براحتی به یاد آورد)، امیدوارم اینجا بازار حدس  شایعه و مسابقه بیست سوالی خیلی طرفدار نداشته باشه.

    در ضمن خواهش می کنم که در زمان تنفس افراد این اتاق یک تخت برای من در نظر بگیرند، در ضمن من نه زیاد اهل خاطره تعریف کردن هستم و نه اهل خاطره شنیدن، امیدوارم برای آقایون سوتفاهم نشه.

    بعد در حالی که یکمی لحنش رو عوض می کرد گفت اوضاع چای و غذا اینجا چطوره؟

    یکی از اعضای اون اتاق در حالی که یکمی جاخوردگی و تعجب توی صداش حس می شد گفت اینجا ما سعی می کنیم که خودمون غذا و چای برای خودمون درست کنیم چون مال زندان اصلا تعریفی نداره، البته مایحتاج رو باید از بوفه خرید و هر روز مسئولیت تهبه غذا با یکی از هم اتاقی هاست و خرید ها رو هم بصورت دنگی می کنیم و ظروف رو هم به نوبت می شوریم، بعلاوه نظافت اتاق که...

    رضا چرچیل پرید وسط صحبتش و گفت آفرین آفرین... و با بی اعتنایی بلند شد و رفت توی سالن.

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان