خانه
328K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۱۳:۱۸   ۱۳۹۵/۴/۲۱
    avatar
    کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    رضا چرچیل قسمت دهم- پست دوم فرک در روز سوم

    فردای آنروز شهرام روی تخت هتل اسم و رسم داری در شمال شهر دارز کشیده بود که صدای ضربات در که حاکی از آن بود آشنایی پشت آن است او را روی تخت نیم خیز کرد. اخمهایش را در هم کشید و لحظاتی مردد ماند اما بالاخره بلند شد و در را گشود. صادق پشت در بود. شهرام ابرویی بالا انداخت. صادق گفت: نمیری کنار بیام تو؟ شهرام با بی اعتنایی جواب داد: برنامه عوض شده؟! قرار نبود بیای اینجا. صادق وارد اتاق شد و روی صندلی کنار تخت نشست و گفت: اومدم ببینم کم و کسری نداشته باشی. ننه بهم گفت سفارش یه مازراتی برات بدم اونم فقط سفید بعد زد زیر خنده و منتظر شنیدن حرفی از شهرام شد. وقتی دید شهرام چیزی نمی گوید گفت: من رازدار چرچیل بودم ، چرا تو و ننه نمی گین برنامه چیه؟ حالا ما غریبه شدیم.

    شهرام روی تخت دراز کشید و چشمانش را بست و زیر لب گفت: به وقتش می فهمی.

    صادق از روی صندلی بلند شد و غرولندکنان گفت:باااااشه!....چیزی خواستی خبرم کن. شهرام با شنیدن بسته شدن در چشمانش را گشود....
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان