رضا چرچیل قسمت بیست و یکم
شهرام تصمیم گرفت که ترتیب مهاجرت شاداب رو با مشخصات دیگه ای بده، در ضمن تصمیم گرفت که یک ریسک بکنه و شاداب رو با صادق که برای انتقال دو و نیم میلیون دلار به پاکستان می رفت راهی کنه، شهرام با این کار چند منظور داشت اول اینکه به صادق بقبولونه که کسی بهش مشکوک نیست و دوم اینکه امکان سو استفاده از طریق تهدید خانواده رضا رو در آینده خنثی کنه، از طرفی فکر می کرد صادق برای اینکه بتونه محموله های 10 میلیون دلاری عراق رو منتقل کنه حتمن تمام سعیشو می کنه که کارنامه ی درخشانی در این عملیات از خودش بجا بگذاره، البته همه ی این فکر ها به ذهن شهرام نرسیده بود بلکه اینا چیزهایی بود که ننه توی یک شب خصوصی به شهرام گفته بود و قول داده بود در آینده به رضا بگه که اینا تصمیمات شهرام بوده...
در پاکستان یک پاسپورت گرجستانی برای شاداب جور کردند و شاداب با حمایت یک دوست عرب به کره ی جنوبی فرستاده شد، خبرش که به شهرام رسید خیالش خیلی راحت شد ولی از فردا هر چی با صادق و افرادش تماس گرفت هیچ جوابی نیومد، بلوچ های پاکستانی مدارکی رو برای شهرام ارسال کردند که نشون می داد صادق همون روز صبح پول ها رو تحویل گرفته
رضا وقتی این خبر رو شنید لب خندی رد و گفت می دونستم آلمان مقصد درستی نیست...