داستان "Noise"
نویسندگان: سما و مرمری
سیزن اول- قسمت سوم
نویسنده این قسمت: مرمری
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
ژاک تا ملاقات بعدی جند ساعتی وقت داشت با تمام فشاری که از جلسه با پیِر داشت سعی کرد با نوشیدن قهوه خودش رو سرحال بیاره و با ژانت هماهنگ کرد تا بتونه در فاصله زمانی ملاقات بعدی که بعد از ظهر همانروز بود ، روی پرونده های قتل کار کنه ، با وسواس خاصی همه صحنه های ارتکاب جرم را بررسی کرد، عکس ها و گزارش ها را کنار هم گذاشت و سعی کرد ارتباط منطقی بین انها پیدا کند، اون متوجه آسیب هایی شد که در گزارشات آمده بودند اما چون تیتر وار به آن ها اشاره شده بود او و وبستر به آنها بهای لازم را نداده بودند.
مثل اینکه در تک تک موارد نشانه ای از شکستگی دندان و حتی برهم ریختن صورت مقتول که بصورت مجهولی در گزارش آمده بود یعنی به علت ضربات وارده نتوانسته بودند آن را توصیف کنند و فقط عبارت صورتی مخدوش را عنوان کرده بودند . کنجکاوی اش به حدی بود که تصمیم گرفت به نزدیک ترین محل حادثه برود ، محل ها هنوز زیر نظر پلیس بود و کسی حق رفت و آمد را نداشت، اما ژاک مخفیانه و بی سر و صدا به محل رفت و محل را به دقت بررسی کرد بلافاصله تصمیم گرفت خود را به سردخانه برسونه و جسد آخر رو هم نگاهی بندازه در راه سرد خانه زنگ به کارآگاه زد و ازش در خواست کرد دستور هماهنگی برای ورود او را صادر کنند ، زیرا که وقت نداشت و باید به انستیتو باز میگشت ،
وقتی جسد آخر را بازدید کرد دید ، گردن همه ی مقتول ها در حدی بریده شده بودند که بریدگی به استخوان رسیده بود و حتی آسیب قابل ملاحظه ای را به استخوان وارد کرده بود. متوجه شد علاوه بر شکستگی 4 یا 5 دندان فک مقتول هم در زوایا مختلف شکسته . با صدای بلند به خودش گفت" این آدم قطعا یه بیمار سادیسمی است " از به زبان آوردن این جمله به هیجان آمد و دوباره با کارگاه تماس گرفت و یافته های خودش رو توصیف کرد .. اما متاسفانه زمانش تمام شده بود و باید به دفترش بر میگشت...