۱۲:۰۳ ۱۳۹۶/۲/۲۵

دکتر و کیا بلاخره متقاعدم کردن که بریم بیمارستان و عکس بگیریم. شانسی که آوردیم این بود که دنده م ترک خورده بود اما کامل نشکسته بود. با این حال یک ماه استراحت مطلق برام تجویز کرد. کلی دارو و مسکن و تمرین های مختلف بعد از دو هفته. من بعد از یک هفته تمرینات رو شروع کردم و تقریبا دو هفته گذشته بود که سر پا شده بودم. میتونستم راه برم اما خم شدن هنوز غیر ممکن بود و برای همین نشست و برخاست برام خیلی سخت بود.
اما چیزی که برام کمترین اهمیت رو داشت این چیزا بود، خورشید و اون بازی عجیب از ذهنم پاک نمیشد. اما از هیچ راهی نمیتونستم کوچکترین نشونه ای ازش پیدا کنم. حتی گروهی که توی تلگرام باهاش آشنا شده بودم از بین رفته بود.
اما یه روز که داشتم با گوشیم ور میرفتم یهو یه پیام تو تلگرام برام اومد : (نه میبینم که با جنبه ای!)
اسم پیام دهنده بیتا بود اما من شکی نداشتم که همون خورشیده که قبلانم اسمش رو مرجان گذاشته بود. عکس پروفایلش هم یه مدل خارجی بود.
نوشتم : تو کجایی؟ چرا خبری ازت نیست؟ توی شرطمون داشتیم وقتی کتک خوردم منو وسط خیابون ول کنید؟ مطمئن نباش، هنوز تو خونه افتادم، ممکنه برم پیش پلیس.
نوشت : راست میگی یه کم زیاده روی کردیم اما خیلی بهمون خوش گذشت. نه بابا اگه میخواستی بری تا حالا رفته بودی! هنوزم تنت میخواره؟
نوشتم : با بد کسی داری بازی میکنی خورشید. اصلا نیمدونم باید به کدوم اسم الکیت صدات کنم. میخوام ببینمت. همین امروز. اگه نه میرم پیش پلیس ...