۱۷:۲۱ ۱۳۹۶/۲/۲۶
افشین طوری شد که انگار موج انفجار گرفته باشتش. رفت تو عالم خودش و با سرعت خیلی کم یواش یواش رفت تا نشست روی صندلی. یکی دو دقیقه گذشت تا به خودش اومد. نمیتونست تو چشمای من نگاه کنه در عین حال نمیخواست این حس رو به من بده که خودش رو مقصر میدونه. دست و پاش رو جمع کرد و گفت : رادمهر بابا من فیلمو پخش نکردم. فقط برای خودمون گرفتم. اینکه فقط تو توی فیلمی اتفاقی شده. طرف که خر نیست میفهمه من تو جریانم اگه فیلم رو ببینه تازه مشخص میشه دو نفر هستن. من فیلم رو پخش نکردم احمقم مگه. میتونه زندگیمونو نابود کنه.
حالا از کجا میدونی اونا کسی رو فرستادن؟ یعنی اینهمه برنامه ریزی برای کتک زدن تو؟ خوب اگه اینا این همه امکانات و اتصال به سایت های خارجی و ... دارن که لازم نبود بکشنت اونجا باهات بازی کنن. یکیو میفرستادن شبی جایی با موتور بیاد بزنه بهت و بره.
من گفتم : ولی مطمئن هستم که کار اوناست. حالا شاید خیلی قوی باشن اما این شکلی دارن سعی میکن ردی نذارن و ما رو هم بازی بدن. من ته توش رو در میارم افشین. تو هم تو بازی باشی. یعنی همین الانشم هستی ...